انیمه ی سنپای ها +1
برو ادامه یک کم خاطرات و عکس انیمه ای از ما ببین
اول یک کلاژ از خودم ببین
این روزه تولدم بود کاترین اینطوری کرد خودش را
اینم جنی
آن روز تولدمان بود (تولد من و ریتی) پدرم در آمد تایک لباس بنفش آبی پیدا کردم
آن روز رفتن موقع عکس به جای من وپجنی دختر همسایه را آوردن هیچ وقت نبخشیدمشان
آن روز لباس های جنگی خودم خراب شده بود رفتم مال کاترین را برداشتم کهدبروم آتلانتیس را از دست آدم فضایی ها نجات دهم (آتلانتیس شهر گم شد در رمان فینگیلی ها قضیه اش معلوم می شود)
آن روز تولد کاترین بود رفت اینطوری کردم خودم را
بدو بدو کاترین از مدرسه جا نمانی
بای تا صد سال دیگر
تقدیم به خواهرانم