فینگیلی ها
نویسنده : بلوم
تعوری کاترین کمی هم بلوم
بپر ادامه
از زبان بانوی آتش (R)
می گویم : شما را نمی دانم اما من مثل همیشه برای تمرین به آتش فشان اژدهایان رفت بودم در آنجا یکی از اژدهایان که این بچه روی پشتش بود آمد جلوی من و گفت : این بچه بچه ی دو کارشناس آتشفشان بود یک روز که آنها برای تحقیق درباره ی این آتشفشان به آنجا می روند آتشفشان فوران می کند این بچه جان سالم به در می برد اما پدر و مادرش نه و اینکه من برای نگهداری از این بچه که صدایش می زدند دختر گدازه ایاما حالا که من مادرشم اسمش .ریناری.هست برگذیده شده ام . جنی می گوید : بچه ی من هم پدر و مادرش بر اسر یک زلزله مردند و حیوانات این بچه را زمین گذار صدا می کردند و من اسمش را گذاشتم جیسو . سان استار می گوید : منم . اما مرینت کتاب به دست(کتابش درباره ی تربیت کودک و نوزاد و غذاهایشان و اینها بود)و با وسایل بچه و یک بچه در کالاسکه وارد می شود و حرفش را قطع می کند.
از زبان دخترکفشدوزکی ( M)
می روم داخل ماتم می برد . همخ با یک بچه در کالاسکه یا در بقلشان دارند به من نگاه می کنم می گویم شما هم ؟ به نشانه ی تعید سر تکان می دهند می گویم دختر من پدر و مادرش در اسر ریزش زمین جان به جان به جان آفرین تسلیم می کنند از آن پس زنبور ها و کفشدوزک ها البته بیشتر زنبور ازش نگهداری می کردند آنها این بچه را پرنسس زنبور صدا می زدند البته من اسمش را گذاشتم کلارا او می تواند با زنبورها حرف بزند . سان استار می گوید : داشتم می گفتم منم بچه ام را توی رنگین کمان(یک رنگین کمان عجیب که همه ی رنگ هایش مایل به سبزند) سبز پیدا کردم کروکدلیل های رنگین کمانی رنگین صدایش می زدند و من اسمش را گذاشتم پینک استار