رمان رنگین کمان (پارت اول )
بپر ادامه کیوتی
(از زبان کاترین)
صبح با صدای پیانو جنی (خواهر دوقلوم) بیدار شدم
چشام رو که باز کردم دیدم تو حال خوابم برده
از پنجره ی قصر رنگین کمانی دیدم
بوی پنکیک های شکلاتی رولان رو فهمیدم
سرم رو اونور کردم
جنی رو دیدم
بایک عالمه پارچه کنارم نشسته بود
گفت : {صبح بخیر خابالو دیشب در حال تماشای ستاره ها
خوابت برد رو مبل
خیلی شیرین خوابیده بودی گفتم بیدارت نکنم
واست پتو هم اوردم
و امروز قرار بریم کانتر لووان
قرار مجسمه ی کیریستالی رو با ربان و قیچی بببریم
مجسمه از رو نماد اونجاست
سوزن ونخ}
پاشدم
وگفتم
خب این پارچه ها واسه چیه
جنی گفت: باید لباس هانون رو بدوزی
چون تو میتون واسشون قدرت بدی
گفتم باشه
به سمت آشپز خونه رفتم
رولان ۶ تا بشقاب پنکیک ۱۰طبقه درست کرده بود
از روش شکلات میریخت
داشت با کیت کت تزئین میکرد
گفتم :
تمام شد
۲۰ لایک و ۱۰ نظر میخوام
بای تا های