کارای جنی 😐+چندی حرف

🐉Miss katrin 🐉 · 17:24 1399/12/09

ساعت ۷ و ۴۵ ساعت زنگ بخوره 

با چشمان خابالو بیدار شی 

و بابا با دنپایی دنبال جنی میدوئه 

😑

جنی : پایان روز مرد و آغاز حکمرانی خواهران 

هارت کراز مبارک 

جنی در اتاق من میدود و در را می بندد

من : بهتره با غلط کردم دعوه رو تموم کنی 

جنی : بابا کاترین میگه حکمرانیت یروز بود 

من : جانم!

بابا در را میشکند و من با قدرتم  نامرعی میشوم 

جنی دستم را میگیرد 

جنی: الفرار 

بسوی اتاق بلوم و کارمن 

جنی و من : برین کناررررررررررر 

من و جنی و کارمن و بلوم برتخت افتادیمممممم

جنی : چه قدر گوش کردین 

پدر دو کوسن به کله ی من و جنی میزند‌

من: مخم پاش پاش شد 

جنی : هی هی ( با خجالت)

من ویززززززز از دم گوش بابا رد شدم (با سرعت دیودن)

 

 

خوب دیگه بعد داستان کیوتک ( داستان یک پارتی) 

میرسیم به اصل مطلب 

پایان روز مرد 

جنی : وآغاز حکومت ۳۶۴ روزه ی خواهران مبارکککککککک 

 

من: گفت دیگه 😑