فینگیلی ها ۳

💙ℂ𝕙𝕚𝕜𝕪𝕠💙 · 13:44 1400/02/03

لگر جوابت نقطه چین یا بله بود لایک نکنی حلالت نمی کنم 

بپر ادامه 

از زبان بانو ی اژدر ها (k)

داشتم مثل همیشه دنبال گونه ها ی کم یاب و نادر حیوانات می گشتم که یک بچه ی آدم دیدم ! یا حضرت عباس این از کجا آمد به بلوم زنگ تصویری زدم جواب داد تقب معمول کارمن هم پیشش بود گفتم باورتان نمی شود من یک بچه تو جنگل پیدا کردم و دوربین را به طرف بچه می گیرم . بلوم می گوید : بگذار حدس بزنم این یچه را پیدا کردی و حیوانات بهت گفتن کههههههههه آهان پدر و مادرش آمدن از یک حیوان در برابر شکارچی دفاع کنند که اشتباهی تیر می خورد بهشان و این حیوان ها ۳ ماه از این بچه نگهداری می کردن تا کسی مثل تو پیدا شود و این بچه را بسپارند دستش یعنی دستت و حالا مادر دار شد. آفتاب پرست پیری می گوید درست است و ما این بچه را بانو ی طبیعت صدا می زدیم اما تو هر اسمی که دوست داری رویش بگذار . مات ماندم می گویم : بلوم تو این ها ذاز کجا می دانستید بلوم و کارمن نگاهی به هم می کنند و دوربین را رو به دو بچه می کنند که در کالاسکه دراز کشیده بودند . کارمن می گوید : اینها بچه ها ی ما هستند اونی که لباس آبی دارد دختر بلوم است . بلوم ادامه می دهد و اسمش هم مروارید است ، کارمن ادامه می دهد : و اونی هم که لباس بنفش دارد دختر من است و هنوز اسمی ندارد ، راستی تو اسم بچه ات را چی می خواهی بگذاری ؟ نگاهی به دخترم می اندازم و می گویم : زیبایی و نازکی پوستش مثل گل رز می ماند اسمش را می گذارم رزی . بعد با هم قرار گذاشتیم جا ی یک سیسمونی فروشی برای بچه . بعد از کلی خرید و راه رفتن می رسیم به خانخ در را که باز می کنیم می بینیم : رولان ، جنی(خواهر دوقولویم) و سان استار بچه بقل نشستن رو مبل ها ی روبه رو ی در .